باید وسط و معتدل را بتوانيم پيدا بكنيم از نظر مسئله مورد نظر خودمان يعنی
مسئله انطباق اسلام با مقتضيات زمان بحث میكنيم ، تندرويهائی كه از
ناحيه دشمنان میشود و كندرويهائی كه از ناحيه دوستان میشود .
ديشب عرض كردم كه در مسئله انطباق با مقتضيات زمان دو جريان مخالف
كه هر دو غلط بوده است در تاريخ اسلام هميشه وجود داشته است . يك جريان
افراطی يعنی دخل و تصرفهای بيجا در دستورهای دينی به واسطه يك خيالات و
يك ملاحظات كوچك كه ما اسم آنها را جهالت گذاشتيم . جريان ديگری توقف
و جمود بيجائی است كه برخلاف منظور و روح اسلام است . اين جمودها از
ناحيه دوستان محتاط بوده است ولی احتياطهائی كه صددرصد برضرر اسلام تمام
شده است . احتياط بچه گانه و كودكانه بوده است . البته يك جريان معتدل
هم هميشه وجود داشته است ولی ما برای اينكه جريان معتدل را پيدا بكنيم
بايد ابتدا اين دو جريان افراطی و تفريطی را درست بشناسيم .
ديشب دو مثال عرض كردم راجع به دخل و تصرفهای جاهلانهای كه در
دستورات دينی میشود و اسم اينها را هم روشنفكری میگذارند . گاهی اسم
اينها را اجتهاد میگذارند ولی اينها واقعا جهالت است نه اجتهاد . آن
جريانها يكی مربوط به كاری بود كه خليفه دوم درباره حی علی خيرالعمل كرد
و يكی هم جريان معاصری بود كه يكی از رؤسای كشورهای عربی در باب روزه
خيلی روی آن اصرار دارد . مثالهای ديگری نيز بايد عرض بكنم . وظيفه هر
مسلمانی است كه در برابر اين جريانات
ايستادگی بكند .
يكی از سؤالاتی كه من خودم با آن خيلی مواجه شدهام و از جمله در سفری كه
اخيرا به مناسبت جشنی كه در نيمه شعبان در دانشكده كشاورزی اهواز ترتيب
داده شده بود و دو جلسه پرسش و پاسخ تشكيل داده بودند ، مطرح شد و بنده
هم مكرر اين سؤال را شنيدهام ، راجع به حرمت گوشت خوك است . اينطور
سؤال میكردند كه گوشت خوك حرام است و البته خيلی دستور حكيمانهای بوده
است . در آن زمان مردم گوشت خوك را نمیشناختند و آن ميكروبی كه در آن
وجود داشت كه آن را " تريشين " میگويند عوارض بسياری برای خورنده به
وجود میآورد . در آن زمان بشر نه آن ميكروب را میشناخت و نه وسيلهای
داشت كه آن را از بين ببرد ولی پيغمبر با نور وحی و نبوت اين حقيقت را
دريافته بود . خدا به پيغمبر دستور داد كه به مردم بگو از خوردن گوشت
خوك خودداری كنند . حرام بودن گوشت خوك به واسطه همين ميكروبی است كه
در بدن خوك وجود دارد . ولی امروز به واسطه پيشرفتهای عظيم علمی كشف
شده است كه ضرر اين گوشت از چيست و راه از ميان بردن آن هم كشف شده
است و به وسائل مختلفی آن ميكروب را از بين میبرند . بنابراين آن دليلی
كه برای حرمت گوشت خوك وجود داشته است ديگر امروز وجود ندارد .
پس امروز ما اگر گوشت خوك را بخوريم برخلاف دستور اسلام رفتار
نكردهايم . اگر خود پيغمبر هم امروز باشد و از او سؤال كنيم كه با وسائلی
كه جديدا پيدا شده است باز هم گوشت
خوك را نخوريم ، لابد خواهد گفت كه نه ديگر حالا میتوانيد بخوريد ، آن
روز كه ما گفتيم ، وسائلی برای از بين بردن اين ميكروب نبوده است و حالا
كه هست ديگر مانعی ندارد .
بنده آنجا گفتم كه بعضی از مقدمات اين حرف درست است ولی بعضی ديگر
از مقدماتش ناقص است . اين مطلب كه شما میگوئيد هر حكم كه در اسلام
هست دليلی دارد راست است . اين را علمای اسلام به اين ترتيب بيان
میكنند كه در هر دستوری از دستورات اسلام حكمت يا حكمتهائی نهفته است و
به تعبيری كه علمای فقه و اصول استعمال میكنند : احكام تابع يك سلسله
مصالح و مفاسد واقعی است يعنی اگر اسلام چيزی را حرام كرده است چون
مفسدهای وجود داشته است حرام كرده خواه مفسده جسمی باشد خواه روحی ،
خواه به زندگی فردی بستگی داشته باشد خواه به زندگی اجتماعی ، درهر حال
يك ضرری در آن بوده است كه حرام شده است يعنی تحريم تعبدی به اين معنی
كه بدون دليل يك چيزی حرام شده باشد اصلا وجود ندارد ، و هيچ عالمی از
علمای شيعه چنين حرفی نمیزند . البته از علمای اهل تسنن مانند اشعريها
اين حرف را میزنند . آنها يك فكر غلط داشتند كه به عالم اسلام بسيار
صدمه زد . چون توحيدشان كامل نبود گفتند خدا بالاتر است از اينكه وقتی
دستوری میدهد دستورش تابع يك مصلحتی باشد ، خدا بالاتر از اين است كه
بخواهد كاری كه شخص میكند به خاطر يك مصلحت و فرار از يك مفسده باشد
. اين انسانها هستند كه وقتی دستور میدهند به خاطر يك مصلحتی است . خدا
بالاتر از اين حرفها است . خدا
اگر گفت كاری را بكن بدون دليل است و اگر گفت نكن باز بدون دليل است
. ولی در همان زمانها اين مطلب از ائمه ما سؤال شده است كه آيا اين
حرفها درست است ؟ گفتند نه ، غلط است ، خدا هيچ كاری در خلقت و يا در
شريعت بدون مصلحت و حكمت نمیكند . عدل الهی ايجاب میكند كه خدا هم در
خلقت و هم در شريعت عادل باشد و اگر عدل يكی از اصول دين است روی همين
حساب است .
آنها اگر چه اسمشان باقی است ولی تقريبا عملا منقرض شدهاند . الان تمام
سنيهائی كه وجود دارند به اسم اشعری هستند ولی در واقع اين عقيده را از
ميان بردهاند و عملا طرفدار اين حرف نيستند .
پس اين مطلب كه شما گفتيد اگر در دين اسلام يك چيزی حرام شده است
دليلی داشته حرف درستی است . اين را من هم قبول دارم . مثلا اينكه گوشت
سگ حرام است يا سگ نجس است ، بدون دليل نيست . حتما در سگ يك
چيزی وجود دارد كه برای انسان ضرر دارد . البته در صدر اسلام هنوز اين
حرفهائی كه الان میزنند وجود نداشت . ولی يك مطلب ديگر هست و آن اينكه
فرض كنيم عالمی يا مجتهدی پيدا بشود كه برايش يقين بشود كه اسلام كه
گفته است گوشت خوك حرام است منحصرا به خاطر همين ميكروبی است كه
امروز كشف شده است . او فتوا خواهد داد : پس حالا ديگر گوشت خوك حلال
است . ولی ما قبول نخواهيم كرد . مجتهد بايد پخته باشد . ممكن است برای
چيزی كه حرام شده است ، دهها خطر وجود داشته باشد و امروز علم يكی
آنها را كشف كرده و مابقی هنوز مانده باشد . شما میبينيد مثلا علم پنی
سيلين را كشف و آثارش را بيان میكند و تمام مردم به آن روی میآورند .
بعد از چند سال میبينيد متوجه میشوند كه ضررهائی هم دارد و لااقل برای همه
مريضها تجويز نمیكنند . علم گوشهای را كشف میكند و گوشه ديگر برايش
پنهان میماند . حالا برای يك نفر مجتهد كی يقين پيدا میشود كه علت اينكه
اسلام گفته است گوشت خوك حرام است منحصر به همين ميكروبی است كه علم
كشف كرده است ؟ ! اگر بگويد ، عجله به خرج داده است و بايد از او سؤال
كرد آيا شما يقين داريد كه بيست سال ديگر چيز جديدی كشف نشود ؟
مثلا ممكن است خصائص بعضی از حيوانات در گوشتشان وجود داشته باشد به
طوری كه خورنده آن گوشت آن خصائص را بگيرد . از جمله صفات خوك اينست
كه خيلی كثيف است . در حديث است كه يكی از خصائص روحی اين حيوان
اينست كه غيرت را از بين میبرد . البته میدانيد هر كدام از حيوانات
خصائص روحی مخصوص به خود دارند ، مثلا وفا در سگ زياد است . سگ در
مقابل احسانی كه به او میشود آن احسان را ناديده نمیگيرد ولی گربه اينطور
نيست . و يا غيرت ناموس در خروس زياد است و حيوانی كه اصلا اين
خاصيت در او نيست خوك است . وقتی از امام رضا ( ع ) راجع به حرمت
گوشت خوك سؤال میكنند میفرمايد : « لانه يذهب الغيره » برای اينكه
غيرت را از بين میبرد . بعد در آنجا گفتم كه اين حالتی كه شما الان در
اروپا میبينيد ، اثر گوشت خوك است كه حاصلش را بروز داده
است .
پس اين نپختگی است كه وقتی انسان يك فلسفهای را درباره احكام پيدا
كرد بگويد هر چه هست همين است . مثلا در باب مشروب يك كسی بگويد (
البته مشروب در تمام شرايع حرام بوده است ) علت اينكه مشروب حرام
است اينست كه برای كبد و قلب مضر است ولی تجربيات نشان داده است كه
اگر كسی به مقدار كم مصرف بكند نه فقط مضر نيست بلكه نافع است ، پس
شراب كمش حلال و زيادش حرام است . اين هم باز دستپاچگی ديگری است .
نه ، انسان بايد در اينجور مسائل سرعت به خرج ندهد .
بعضی از افراد در قديم میگفتند علت حرمت شراب زايل كردن عقل است و
ما يك طبيعتی داريم كه در ما شراب ايجاد سكر و مستی نمیكند ، پس شراب
بر ما حلال و بر ديگران حرام است . نه ، اينجور نيست . اولا ممكن است
هزاران دليل برای حرمت شراب وجود داشته باشد كه ما هنوز به آنها
نرسيدهايم . ثانيا يك شيیء حرام ولو اينكه يك ذرهاش آن خاصيت ضرری را
نداشته باشد ولی بايد آن را به طور دربست حرام كرد كه مردم اصلا به سوی
آن نروند .
مثال ديگری عرض میكنم : بعد از جنگ بين الملل اول به علل سياسی
استعماری حس مليت را طرح كردند . " ويلسن " يك طرح چهارده مادهای
ريخت كه يكی از مواد آن اين بود كه احساس ناسيوناليستی را زنده كنند .
اينطور نبود كه اين مواد را برای كشورهای اسلامی طرح كرده باشند ، برای
دنيا طرح كرده
بودند . اين ، نظير آن دستوری است كه ارسطو به اسكندر داد . اسكندر وقتی
دنيا را فتح كرد و مانند سيل بنيانكن همه را زير مهميز میآورد ، راجع به
نگهداری فتوحاتش از ارسطو نظر خواست . گفت : " تفرقه بيانداز و
حكومت كن " يعنی هر جا را كه فتح میكنی مردم آنجا را تكه تكه كن ، از
ميان خودشان افرادی را برانگيز و به آنها حكومت بده ، آنها با هم رقيب
میشوند و هميشه با هم معارضند ، لذا تمام آنها تكيهشان به تو است . با
اين روش تو میتوانی ممالكی را كه فتح كردهای زير مهميز خودت قرار بدهی
. اين فكر در جنگ بين المللی اول هم به وجود آمد و طراحش هم ويلسن بود
كه در ميان هر ملتی احساسات مليت و ناسيوناليستی آنها را تقويت بكنند
. مثلا در مورد منطقه عظيم كشورهای اسلامی كه نيروی واحدی بر آنها حكومت
میكرد و ملل مختلفی زير پرچم آن بودند گفت بايد احساسات ملی هر ملتی را
تحريك كرد . اين كشور تركيه فعلی ، كشور عثمانی و يكی از كشورهای بزرگ
جهان بود . تمام كشورهای عربی فعلی تابع عثمانی بودند . از طرفی در
كشورهای عربی اشراف آنها را برانگيختند كه بايد از نژاد و مليت خودتان
طرفداری بكنيد ، و از طرف ديگر كمال آتاتورك را برانگيختند كه ما ترك
هستيم ، زبانمان تركی است . خطشان را هم عوض كردند . بعد گفتند چون ما
روی نژاد تكيه میكنيم پس مذهب يك امر خصوصی است ، يك امر فردی است
و جزء مسائل اجتماعی نيست . در مجلس تركيه اصلا مذهب را قبول نكردند و
اسلام را به عنوان مذهب رسمی نپذيرفتند . نتيجه اين شد كه همچو كشوری را
در حال انزوا قرار دادهاند . بعد گفتند كه خدا
زبان مخصوصی ندارد ، چه لزومی دارد كه نماز را به زبان عربی بخوانيد .
بيائيد نماز را به زبان تركی بخوانيم ، فرقی نمیكند ، اسلام خواسته است
كه مردم نماز بخوانند يعنی با خدا صحبت بكنند ، با هر زبان كه شد میشود
« و الله بكل شیء عليم »خدا به همه چيز آگاه است ، ديگر دليلی ندارد كه
حتما به زبان عربی بايد نماز خواند .
اين هم يك نوع شتابزدگی است ، برای اينكه هرمذهبی اگر زبان مخصوصی
نداشته باشد ، آن مذهب نمیتواند باقی بماند . اسلام به يك معنی زبان
مخصوصی ندارد ، به اين معنی كه اسلام واجب نكرده است كه زبان مكالمه
حتما زبان عربی باشد . اسلام زبان مخصوصی را برای مكالمه با يكديگر طرح و
وضع نكرده است . اسلام خط مخصوصی را هم برای مردم فرض نكرده است كه
حتما بايد تمام مردم مثلا با خط عربی بنويسند . نه ، اسلام دين نژادی نيست
، در اسلام اينجور محدوديتها وجود ندارد . اما اسلام برای اعمال مذهبی زبان
مخصوصی را انتخاب كرده كه اين زبان مخصوص به همه مردم وحدت بدهد .
اساسا اين ، كار خوبی است يا كار بدی است كه ملتهای مختلف دارای
زبانهای مختلف ، لااقل در يك قسمت يك زبانه بشوند ؟ اين از نظر وحدت
بشريت خوب است ، گامی است به سوی وحدت بشريت . اگر به مردم تكليف
میكرد كه حتما با يك زبان صحبت بكنند خوب نبود و شايد عملی هم نبود .
هر ملتی ادبياتی برای خودش دارد كه آن ادبيات جزء ذخاير آن ملت و
ذخاير بشريت است . واقعا بايد زبان فارسی را حفظ كرد برای اينكه در
زبان فارسی نفايس و آثار گرانبهائی
وجود دارد كه برای بشريت مفيد است ، نه از نظر اينكه ما ايرانی هستيم و
احساس مليت ايرانی داريم بلكه از نظر بشردوستی و علاقمند بودن به نفايس
بشر . گلستان سعدی يكی از ذخاير بشريت است ، مثنوی جزء ذخاير بشريت
است . همينطور در زبان عربی قرآن ، نهج البلاغه ، صحيفه سجاديه كه جای
خود دارند ، بسياری از كتب عربی جزء ذخاير بشريت است . مثلا ديوان ابن
فارض جزء ذخاير بشريت است .
پس اين نخواهد شد كه تمام مردم دنيا بيايند يك زبان را برای خود
انتخاب كنند ، ولی اين مقدار كه ملل مختلف را لااقل در زبان مذهبی يكی
بكنيم ، امكان پذير است و اين از آن جهت نيست كه زبان خدا العياذبالله
زبان عربی است . اصلا خدا زبان نمیخواهد ، حرف هم كه نزنيم از نيت ما
آگاه است ، ولی اين يك فلسفه دارد كه عرض كردم و اين فلسفه را بايد
حفظ كرد . اين كوتاه فكری است . " ابونواس " در آن شعر میگويد :
قل للذی يدعی فلسفه |
حفظت شيئا و غابت عنك اشياء |
بگو به اين مدعی علم و فلسفه كه تو يك چيز ياد گرفتهای ولی خيلی چيزها
را فراموش كردهای .
اين مطلب را هم بايد عرض بكنم : آيا میدانيد هيچ زبانی قادر نيست كه
زبان ديگر را صددرصد تحويل بگيرد ؟ هر زبانی آنچه كه دارد مخصوص خودش
است يعنی شما اگر تمام ادبای زبان فارسی را جمع بكنيد تا سوره حمد را به
فارسی ترجمه بكنند كه همان منظور سوره حمد را بفهماند امكان پذير نيست .
زبان فارسی را هم اگر بخواهند برگردانند به زبان ديگری كه همان لطافت و
همان
منظور را داشته باشد نمیتوانند . اشعار خيام را هر كاری بكنند نمیتوانند
به زبان ديگری برگردانند . بنده خودم چيزی نوشته بودم ، يكی از فضلا آن را
به زبان عربی ترجمه كرده بود . وقتی من ترجمه را خواندم هيچ فكر نمیكردم
كه اين همان چيزی است كه من نوشتهام . میگويند آمار نشان داده است كه
اگر شما حرفی برای كسی نقل بكنيد و آن شخص همان حرف را به سومی ، و
سومی به چهارمی و همينطور تا سی چهل نفر برای هم نقل بكنند و آن شخص آخر
برای شما كه اين حرف را زدهايد نقل بكند میبينيد اصلا آنقدر در آن حرف
تصرفات شده است كه هيچ شباهتی با آن ندارد ، حالا چه رسد به دين .
يكی از امتيازات اسلام اينست كه متن آنچه گفته است محفوظ است . متن
قرآن مجيد محفوظ است ، متن دعاها محفوظ است و ما متنها را بايد حفظ
بكنيم . اين منتهای نادانی و جهالت و حماقت است كه با يك همچو حساب
بچه گانه كه خدا زبان مخصوص ندارد ، بگوئيم پس نماز را برگردانيم به
زبان ديگر .
اين هم نمونه ديگری از جهالتها و تصرفات جاهلانهای كه احيانا در دين
میشود و بايد افراد معتدل و عادل جلوی اين تصرفات را بگيرند .
نظرات شما عزیزان: